نوشته شده توسط : حسین

34434844790909360175.jpg


:: بازدید از این مطلب : 95
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

66240028006625414021.jpeg


:: بازدید از این مطلب : 70
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

40935836006177709377.jpg


:: بازدید از این مطلب : 93
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

39822043411336688696.jpg


:: بازدید از این مطلب : 118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

55948561217270632311.jpg


:: بازدید از این مطلب : 77
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

57678716587926334819.jpg


:: بازدید از این مطلب : 117
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

 

شوهر کامپیوتری

یکى بود، یکى نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. روزى روزگارى در ولایت غربت یک پیرزنى بود به نام �ننه قمر� و این ننه قمر از مال دنیا فقط یک دختر داشت که اسمش �دلربا� بود و این دلربا در هفت اقلیم عالم مثل و مانندى نداشت؛ از بس که زشت و بدترکیب و بد ادا و بى‌کمالات بود.
یک روز که این دلربا توى خانه وردل ننه قمر نشسته بود و داشت به ناخن‌هایش حنا مى‌گذاشت، آهى کشید و رو کرد به مادرش و گفت: �اى ننه، مى گویند �بهار عمر باشد تا چهل سال. با این حساب، توپ سال نو را که در کنند، دختر یکى یک دانه‌ات، پایش را مى‌گذارد توى تابستان عمر. بدان و آگاه باش که من دوست دارم تابستان عمرم را در خانه‌ی شوهر سپرى کنم و من شنیده‌ام که یک دستگاهى هست که به آن مى‌گویند �کامپیوتر� و در این کامپیوتر همه جور شوهر وجود دارد. یکى از این دستگاه‌ها برایم مى‌خرى یا این که چى؟
ننه قمرلاحول� گفت و لبش را گاز گرفت و دلسوزانه، بنا کرد به نصیحت که: مردى که توى دستگاه عمل بیاید، شوهر بشو و مرد زندگى نیست. تازه بچه‌دار هم که بشوى لابد یا دارا و سارا مى‌زایى یا از این آدم آهنى‌هاى بدترکیب یا چه مى‌دانم پینوکیو...
وقتى ننه قمر دهانش کف کرد و قلبش گرفت و خسته شد، دلربا شروع کرد به تعریف از کامپیوتر و اینترنت و چت و این که شوهر کامپیوترى هم مثل شوهر راست راستکى است و آنقدر گفت و گفت تا ننه قمر راضى شد براى عاقبت به خیرى دخترش، سینه‌ریز و النگوهاى طلایش را بفروشد و براى دلربا کامپیوتر مجهز به فکس مودم اکسترنال و کارت اینترنت پرسرعت و هدست و کلى لوازم جانبى دیگر بخرد.
بارى اى برادر بدندیده و اى خواهر نوردیده، دستگاه را خریدند و آوردند گذاشتند روى کرسى و زدندش به برق و روشنش کردند. دلربا گفت: �اى مادر، در این وقت روز، فقط بچه‌هاى مدرسه‌اى و کارمندهاى زن و بچه‌دار توى ادارات، مى‌روند در چت و تا نیمه شب خبرى از شوهر نیست.� به همین خاطر، از همان کله‌ی ظهر تا نیمه شب، ننه قمر نشست در پشت دستگاه و با جدیت تمام به بازى ورق گنجفه و با دل و اسپایدر پرداخت.
نیمه شب دلربا دستگاه را تحویل گرفت و وصل شد به اینترنت و یک �آى دى� به نام �دلربا آندرلاین تنها 437� براى خود ثبت کرد و رفت توى یکى از اتاق‌هاى �یارو مسنجر�. به محض ورود، زنگ‌ها به افتخارش به صدا درآمدند و تا دلربا به خودش جنبید، متوجه شد که چهل _ پنجاه تا شوهر بالقوه، دورش را گرفته‌اند. دلربا که دید حریف این همه خواستگار مشتاق و دلداده نیست، همه‌ی پیغام‌ها را خواند و سر آخر از نام یکى از آنها خوشش آمد و با ناکام گذاشتن خیل خواستگاران سمج، با همان یکى گرم صحبت شد. در زیر متن مکالمات نوشتارى آن دو به اختصار درج مى شود:

پژمان آندرلاین توپ اند باحال: سلام. اى دلرباى زیباى شیرین کار، خوبید؟
دلربا آندرلاین تنها437: سلام. مرسى. یو خوبى؟

پژمان: مرسى + هفتاد. سین، جیم، جیم پلیز. [سین، جیم، جیم: همان A/S/L به زبان غربتى است؛ یعنى: سن؟ جنسیت؟ جا و مکان زندگى]
دلربا: هجده، دال، بوغ [یعنى هجده ساله‌ام، دخترم و در بالاى ولایت غربت به زندگانى اشرافى مشغولم. ترجمه و تفسیر از بنده نگارنده] یو چى؟

پژمان: من بیست و چهار، پ، بوغ. خوشبختم! [یعنى خوشوقتم.]
دلربا: لول. [یعنى حسابى لول و کیفورم. همان LOL] پس همسایه‌ایم.

پژمان: بله ولى من براى ادامه‌ی تحصیل دارم ویزا مى‌گیرم که بروم در جابلقا چون که هم در آنجا آزادى مى‌باشد و هم سى دى با کیفیت آینه آنجا هست و من همه کس و کارم (یعنى دخترخاله پسر عمه دایى مامانم) در آنجا زندگى مى‌کنند.
دلربا: اوکى، درک مى‌کنم به قول مامى: توبى اور نات توبى. راستى نگفتى چه شکلى هستى؟

پژمان: قد 185، وزن80، موخرمایى روشن و بلند، پوست سفید، چشم آبى.
دلربا: من قدم 174، وزن 60، رنگ چشمم هم یک چیزى بین آبى و سبز.

پژمان: واى خداى من... راست مى گویى؟
دلربا: وا... یعنى خیلى زشتم؟

پژمان: نه... اتفاقاً بى‌نظیرى. راستش نمى‌دانم چطور شد که همین الان، یک دفعه به من احساس ازدواج دست داد. آه اى دلرباى من، چشمان تو حرمت زمین است و یک قشنگ نازنین است...
دلربا: اى واى خدا مرا بکشد که با بیان حقیقتى ناخواسته، تیر عشق را بر قلبت نشاندم.
حالا دو تا حیران من و تو، زار و گریان من و تو...

پژمان: اى نازنین، بدجورى من خاطرخواه توام آیا حالیت مى‌باشد؟ تکه تکه کردى دل من را، بیا بیا بیا که خیلى مى‌خواهمت.
دلربا: حالا من چه خاکى به سر بریزم با این عشق پاک و معصوم؟ من مى‌خواهم ایوان رویا را آب پاشى کنم و امشب هرجور شده و با هر بدبختى، عکس تو را نقاشى کنم. اما تو را چه جورى بکشم چرا که وسایل نقاشى‌ام کم و کسر دارد و من مداد مخملى ندارم.

پژمان: اوه ماى گاد... اصلاً اى دلرباى نازنین من، بیا تا برویم از این ولایت غربت من و تو. تو دست مرا [البته بعد از جارى شدن صیغه عقد. یادآورى از بنده نگارنده] بگیر و من دامن تو را [البته بعد از جلب رضایت زوجه و خانواده او و همچنین طى مراحل قانونى. ایضاً یادآورى اخلاقى از بنده نگارنده] بگیرم. کاش هم اکنون در کنارم بودى تا... اصلاً ولش کن، الان هر چه بگوییم این یاروبنده نگارنده� مى‌خواهد وسطش پیام اخلاقى بدهد. بیا شماره تلفن مرا بنویس و تماس بگیر تا بدون مزاحم حرف‌هاى‌مان را بزنیم...

ما از این افسانه نتیجه مى‌گیریم که اگر جوانان را نصیحت کنیم، رازشان را به ما نمى‌گویند!
قصه‌ی ما به سر رسید، غلاغه به خونه‌اش نرسید!

 

 



:: بازدید از این مطلب : 113
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

 

داستان واقعي جوان دانشجويي كه با مادر همكلاسي خود ازدواج كرده است

به گزارش پايگاه اطلاع رساني پليس، روزي كه دانشگاه قبول شدم فكر مي كردم تمام مشكلات زندگي ا م حل شده است و خيلي خوشحال از شهرستان راهي مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم . من كه با ورود به شهري بزرگ احساس غربت مي كردم در همان روز هاي اول ترم، با يكي از هم كلاسيهايم صميمي شدم وكم كم دوستي ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم كه اي كاش پاهايم قلم مي شدند و هيچ وقت به آن جا نمي رفتم!پسر جوان در حالي كه اشك مي ريخت به كارشناس اجتماعي كلانتري ميدان جهاد مشهد گفت: « پيام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول كه وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجيب و غريب و محبت بي حدو اندازه مادر وي شدم اما فكر نمي كردم در چه تله اي افتاده باشم! چون مادر دوستم از نظر سني جاي مادر خودم بود. مدتي گذشت و وابستگي خانواده پيام به من خيلي زياد شد تا جايي كه اگر يك روز به خانه شان نمي رفتم مادرش تماس مي گرفت و حالم را مي پرسيد.او بالاخره يك روز با مكر و حيله مرا كه پسري 22 ساله هستم را در حلقه هوس هاي شيطاني گرفتار كرد و گفت : مي توانيم با هم از دواج موقت كنيم !با شنيدن اين حرف از زني كه مادر دوستم بود ناراحت شدم مي خواستم گوشي را قطع كنم كه او مرا خام كرد و با وعده و وعيد سرم را كلاه گذاشت . چند ماه از اين ازدواج موقت گذشت و او كه با محبت هاي خودش مرا گول زده بود گفت بايد با هم ازدواج دائم كنيم . ديگر نمي فهميدم چكار مي كنم و چه بلايي قرار است به سرم بيايد لذا دست زني كه 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتيم و او را با مهريه 1000 سكه طلا به عقددائم خودم درآوردم.اما چشمتان روز بد نبيند چون از فرداي آن روز مشكلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاري گذاشت . از طرفي مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس مي گرفتند و مي گفتند دختر يكي از اقوام را مي خواهيم به عقد تو در بياوريم زودتر بيا و شناسنامه ات را هم بياور.الان من و همسرم با هم درگير هستيم و جالب اين جاست كه دوستم پيام نيز كه حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به اين ماجرا و اختلافات ما هيچ گونه حساسيت و عكس العملي نشان نمي دهد . شايد باور نكنيد من دو سه بار از دست اين زن كتك مفصلي خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و مي گويد با پدر و مادرت تماس بگير تا بيايند و عروس شان را ببينند و مهريه ام را نيز با خود بياورند چون بايد مرا طلاق بدهي!تازه مي فهمم اين حيله براي نقد كردن مهريه اي سنگيني است كه طوق آن را بگردن نهاده ام. امروز به كلانتري آمده ام تا راهنمايي بگيرم ضمن اين كه از آبرويم خيلي مي ترسم و نمي دانم جواب پدر و مادرم كه اين قدر برايم زحمت كشيده اند و با هزار اميد و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توي چشمان شان نگاه كنم. در ارتباط با اين پرونده نظر عليرضا حميدي فر، كارشناس ارشد روان شناسي را جويا شديم وي معتقد است در بروزاين مشكل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهي از مهارت هاي اجتماعي و بين فردي و تشخيص موقعيت ها، عقده هاي ناگشوده دوران نوجواني و عدم گذار موفقيت آميز از بحران هاي دوران نوجواني كه پيش نياز موفقيت در دوران جواني( همسر گزيني) مي باشد و همسر وي نيز به دلايلي مانند جبران شكست ها و ناكامي هاي قبلي كه باعث ترغيب وي به ازدواج شده است نقش دارند . وي توصيه كرد افراد و به ويژه جوانان بايستي مولفه هاي مهارت ابراز وجود كه برخي از آنها عبارتست از جلوگيري از پايمال شدن حقوق خود و رد تقاضا هاي نامعقول ديگران، برخورد درست و موثر با واقعيت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بياموزند وآنها را در زندگي به كار بندند تا شاهد اين گونه موارد نباشيم!



:: بازدید از این مطلب : 124
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

چگونه به همسر خود انگیزه بدهیم؟

قرنها پیش از اینكه ونوسیها و مریخیها با هم زندگی كنند . در دنیای جداگانه خود یه خیر و خوشی روزگار می گذاراندند. تا اینكه یكی ازروزها همه چیز تغییر كرد.آنها در سیاره خود افسرده شدند و این افسردگی بود كه آنان را شتابان به سوی یكدیگر سوق داد.

با بررسی این تحول در می یابیم كه چگونه زنان و مردان هركدام یه طریقی متفاوت از یكدیگرانگیزه پیدا می كنند. با این آگاهی جدید بهتر می توانید با جنس مخالف خود كنار بیایید و در مواقع دشوار و اوقات پر فشار مورد حمایت قراربگیرید.در ابتدای این موضوع می خواهم شما را به یادآوری داستانی كه در مورد چگونگی پیدا كردن یكدیگر در دو سیاره متفاوت ؤ دعوت كنم و ایمكه چگونه مریخها با زحمت بسیار خود را به سیاره دیگری چون ونوس رساندند تا در آنجا در كنار موجوداتی بسیار متفاوت از خود زندگی كنند.انگیزه ای كه در مریخیها و ونوسیها وجود داشت تا در كنار هم ماندن آنها را برای یكدیگر جذلب و دلنشین كرد از اهمیت زیادی برخوردار است . زیرا همه ما می دانیم كه در هر بخشی از زندكیمان اگر انگیزه قوی و محكمی وجود داشته باشد حتما به آن خواسته مهم خویش دست پیدا خواهیم كرد . واما این انگیزه ها در وجود این این دو مخلوق خدا چه بود ؟

مردها زمانی انگیزه پیدا می كنند و قدرتمند می شوند كه احساس كنند مورد نیاز هستند.

زنها زمانیانگیزه پیدا می كنند و قدرتمند می  شوند كه احساس تسلی خاطر داشته باشند.

وقتی مرد در رابطه خود با زنی احساس كند كه مورد نیاز نیست ؤ به تدریج حالت انفعالی پیدا می كند و نیرویش را از دست می دهد . خر روز كه می گذرد از آنچه كه او می تواند به این رابطه ببخشد كاهش می یابد.از سویی دیگر اگر مرد احساس كند كه به آن اطمینان می كنند و برای تلاشهایش ارج و قرب قائل هستندؤ  احساس توانمدی می كند و دهش بیشتری دارد.

مانند ونوسیها زنان زمانی توانمند می شوند كه تسلی خاطر داشته باشند . اگر اینچنین نباشد او در آن رابطه به تدریج به اجبار احساس مسئولیت می كند و از اینكه در روابط خود از خود مایه بگذلرد دلسرد می شود . برعكس اگر احساس كند كه برای او احترام قائلند ؤ احساس موفقین می كند و برای بهبود زندگی از خود بیشتر مایه می گذارد.   



:: بازدید از این مطلب : 88
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین

        

 

چگونه موشك مدل بسازیم

ذات بشر همواره به او این امكان را داده كه با كمك حس كنجكاوی و سعی تلاش خود بتواند راههای رسیدن به خواسته هایش را بپیماید . تمام آننچه را كه ما امروزه در اطرافمان می بینیم نتیجه این تلاش در سالهای متمادی بوده و هركس بنا به خلاقیت و استعداد خود بخشی از آن را بعهده داشته است . برای مثال صنایع فضائی و فضانوردی از این جمله این موارد هستند . فیلمهای فضائی زیادی كه در این سالها ساخته شده اند خود گویای علاقه انسانها به دست یافتن به نا شناخته های خارج از كره زمین است . با وجود آنكه زمان زیادی از ساخت موشكهای پیشرفته نمی گذرد اما پیشرفتهای انجام شده در زمینه تحقیقات فضائی قابل تحسین است . متاسفانه این فن آوری فقط در اختیار كشورهای معدودی می باشد ، در صورنی كه علاقمندان زیادی در سراسر دنیا دارد . اما راه دیگری هم وجود دارد ، هم برای آنهائی كه نمی توانند به هر دلیل بطور حرفه ای به این كار بپردازند و هم برای كسانی كه دوست دارند بصورت تفریحی با كاركرد موشك آشنا شوند و از به پرواز در آمدن آن لذت ببرند ، و آن ساخت موشك مدل است . در ایران سالهاست كه هواپیماهای مدل توسط علاقمندان ساخته شده و به پرواز در می آیند اما تا به حال در زمینه ساخت موشك مدل اقدامی انجام نشده است . دلیل احتمالی آن می تواند مربوط به قسمت ساخت موتورهای آن باشد كه در واقع مهم نیز هست . اگر چه اغلب موشكهائی كه بوسیله ارگانهای دولتی و یا سازمانهای تحقیقاتی ساخته و استفاده می شوند بسیار مطمئن هستند اما باز هم خطرات زیادی در ارتباط با ساخت و آتش نمودن موتورهای آنها وجود دارد . كسانی كه به فنون موشك سازی علاقه دارند هرگز نباید اقدام به ساخت این موتورها نمایند . حتی ساده ترین موتورهائی كه در تصاویر این كتاب می بینید خیلی پیچیده هستند . استحكام دیواره موشك ، تراكم سوخت ، طراحی خروجی گاز و تركیبات شیمیائی سوخت همگی دارای مسائلی هستند كه فراتر از میدان دید مبتدیان است . خیلی از كسانی كه شخصا اقدام به ساخت موتور نموده اند دچار عواقب وخیمی شده اند . موشكهای اولیه بیش از دو هزار سال پیش استفاده می شدند . موشكها با پشت سر گذاشتن تاریخچه طولانی و هیجان انگیز ، از شكل لوله های ساده كه با باروت پر می شدند به سفینه های فضائی امروزی تبدیل شده اند كه می توانند به اعماق كهكشان سفر كنند . تجربیات تنگشت شماری هستند كه می توان آنها را با هیجان ناشی از مشاهده پرتاب سفینه ای همچون شاتل فضائی مقایسه نمود . رویای پرواز موشك به جهان ناشناخته ، كودك و بزرگ را به خود مشغول ساخته است . شما در این كتاب با ریاضیات و فیزیك پایه برای طراحی و پرواز موشكهای مدل آشنا می شوید . بر خلاف موشكهای واقعی ، آئرودینامیك نقش بزرگی در خصوصیات پروازی موشك مدل دارد . با دستیابی به اطلاعات این كتاب می توانید با چگونگی عملكرد موشك مدل آشنا شده و متناسب با میزان علاقه و سلیقه خودتان به طراحی و ساخت آن اقدام نمائید . از آنجا كه پرواز موشك در نتیجه تاثیر متقابل نیروها بر یكدیگر است . برای شناخت هر چه بهتر این نیروها به تفصیل آنها را شرح خواهیم داد . این كتاب از دو بخش كلی تشكیل شده است . در بخش اول تاریخچه و عملكرد موشكها شرح داده شده و با اصول اولیه ساخت موشكهای مدل آشنا می شوید . بخش دیگر كتاب به فعالیت های ساده ای اختصاص داده شده است تا بتوانید بطور عملی مفاهیم علمی بخشهای دیگر كتاب را تجربه كنید .

اگر شما تمام موارد ایمنی را رعایت نمائید ، پرواز موشك مدل نیز مانند سایر سرگرمی ها بی خطر خواهد بود . در غیر این صورت ممكن است به خودتان و یا كسانی كه در اطرافتان هستند آسیب جدی وارد نمائید .

جهت خرید كتاب شما عزیزان می توانید مبلغ 25000 ریال به حساب جاری ( سپهر صادرات  ) 0100582219001  بنام هومن راسخ محمدی پور واریز و اصل فیش بانكی را به صندوق پستی 177-14455 ارسال نمائید . كتاب از طریق پست پیشتاز برای شما فرستاده خواهد شد .

 

توجه : كلیه آگهی ها در این وبلاگ به مدت 15 روز نمایش داده می شود و در پایان هر 15 روز قابل تمدید می باشد . هزینه نمایش هر آگهی در این مدت 15000 ریال می باشد ، كه می بایست به حساب جاری سپهر بانك صادرات (    0302632264001    ) بنام سینا پورشهباز زودلی واریز گردد . متن كامل آگهی خود را نیز می توانید به آدرس ایمیل : sinapurshahbaz@yahoo.com  بفرستید  و یا با شماره  :   ۸۳۲۴-۳۶۱-۰۹۱۲  ( پورشهباز ) تماس گرفته . منتظر تماس شما عزیزان هستیم .



:: بازدید از این مطلب : 233
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()