ز نزديكي تو دور افتادي از خـويش
نوشته شده توسط : حسین

از تو می پرسند...

هنر من و بزرگترين هنر من؛ فن زيستن در خويش است. همين بود كه مرا تا حال زنده داشت. همين بود كه مرا از اين همه ديگرها و ديگرانِ بيهوده مصون مي داشت. هر گاه با ديگران بودم، خود را تنها مي ديدم. تنها با خودم تنها نبودم.

من اكنون، شب و روز، در جستجوي همه آن من هائي ام كه اين طبيعت بيگانه، به حيله و « بي حضور من»، برمن تحميل كرده است، تا همه را در پاي « او» كه به اعجاز خويش، به اندرونم پا گذاشته است قربانی کنم. (شریعتی)

سلام و درود...

واژه ی من دارای دو بعده:

بعد اول "من" دارای مفهوم  غفلت ، غرور و تکبره. "من" واژه ایه که امروزه روال گویش ها و صحبت هامون شده؛ و بیشتر از اونکه مفهوم اشاره ای به خود داشته باشه مفهوم فردی گرایی و سود بینی شخصی به خود گرفته و تو همه ی کارها بجای اینکه رضای "او" در نظر گرفته بشه، سود "من" هستش که اولویت داره... شاید احساس کنید که زیادی سخت گرفتم ولی: هیچ توجه کردید که چندباردر شبانه روز از این واژه استفاده میکنیم؟ پول من، ماشین من، خونه ی من، زمین من و...

توجهتون رو جلب میکنم به داستانی که از زمان حضرت علی (ع) روایت شده:

روزی دو مرد که بر سر مالکیت زمینی اختلاف داشتند نزد حضرت علی (ع) میروند و تقاضا میکنند که حضرت بین آنها داوری کند. حضرت هم پس از شنیدن سخنان طرفین با آن دو به طرف آن زمین می رود...پس از رسیدن حضرت  به حالتی که انگار در حال گفت وگو با زمین است سرش را به پایین خم می کند. اندکی بعد بلند می شود و  خطاب به دو مرد می گوید: ولی خود زمین که چیز دیگری می گوید!!! دو مرد با تعجب و تردید می پرسند یا علی مگر چه می گوید؟ حضرت جواب داد: زمین می گوید که اینها هر دو مال من هستند...

کلیت قضیه با این حکایت مشخص شد. اونم اینه که هیچکس توی این دنیا مالکیت مطلق رو حتی برای کوچکترین ذره ها هم نداره... ساده ترین دلیلش هم  اینه که بامرگ، انسان مالکیت تمام دارایی هاش رو از دست میده، حتی دیگه مالکیتی بر اعضاء و جوارحی که مدت ها فکر میکرده مال اونه رو هم نداره... همش متعلقه به خاک... و خاک هم متعلقه به...

ابوالحسن خرقاني را گفتند خداي را كجا ديدي گفت: آن جا كه خود را نديدم

پس همراه، این من های که دیوارهای حائل بین تو و اوست را بشکن و از این منیت خلاص شو که:

بـر باد فنا تا ندهي گَــردِ خــودي را/ هــرگز نتوان ديد، جمال احــدي را

بعد دوم "من" در واقع نقطه ی مقابل بعد اوله که در بالا ذکر شد و هرچی بعد اول مذموم بود بعد دوم پسندیده است.

این "من"  که جوهره ی خلقت آدمی رو بهمراه داره همون شناخت خویشتنه که به واقع هرکه خود را شناخت، خدایش را شناخت...

و این شناخت از خویشتنه که انسان رو به سوی خودآ شدن که همانا خدا شدنه سوق میده....

به دنبال خدا گشتم، خودم را يافتم. به دنبال خودم گشتم خدا را يافتم 

(صوفی کوتی)

هرکس که شناخت خویشتن را،نیکو/شک نیست خدا شناس خواهد گردید

نمیدونم بگم شناخت این "من" آسون و بی زحمته یا سخت و دشوار!!!

با اینحال تنها یک نکته رو میتونم یادآوری کنم:

ز مـن بشنو حديث بي كم و بيـش/ ز نزديكي تو دور افتادي از خـويش

(شیخ محمود شبستری)

خویشتن یه جایی نزدیکتر از رگ گردن به توئه، و این تو هستی که تصمیم میگیری...  یا دستت رو هزار بار دور خودت میپچونی که بگیریش یا که خیلی راحت دستت رو دراز میکنی و...

پس ای همراه، راه را کوتاه کن و بار را سبک؛ او در همین نزدیکی است، دستی میخواهد و دلی برای دیدن و گرفتنش... و بدان که "خدا یک بار انسان را خلق کرد و انسان نیز باید برای بار دوم این کار را با خود بکند" و به قول شمس که می گوید "آنچه از عمر توست در تفحص خود خرج کن، در تفحص عالم چه خرج می کنی؟!" در خود بنگر و خویش را بشناس... پس حال:

بنشین و با خودت صحبت كن ! خيلي چيزها داري كه به خودت بگويي و خيلي سؤالها داري كه بايد از خودت بپرسي...

(دلاور نور)

 





:: بازدید از این مطلب : 76
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 26 فروردين 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: